دیدی گاهی وقتا یه اسم که همیشه تو ذهنت بوده یه دفعه از یادت می ره اما به اصطلاح می گی نوک زبونمه و خودت می دونی چی و کیه؟!!
" وونگ کار وای ".
صدای فوقالعاده ویولا و پیزیکاتوی ویلنسل با ترکیب تصاویری دلنشین و اسلوموشن های فیلم شاهکاری تکرار نشدنی رو رقم زدن. بچه بودم این فیلم رو دیدم
* پیتزیکاتو (پیزیکاتو): زخمه زدن به سیم سازهای زهی که با سرانگشت اجرا می شود
سلام
اگه این پست رو دارید می خونید پس به احتمال قطع و یقین من نیستم. به قول خارجیا: ما رفتیم بای بای، ما رفتیم ( لفطنی موزون خوانده شود )
ببخشید از اینکه بی خداحافظی رفتم. چون یه دفعه ای شد؛ حلال بفرمایید. ما رفتیم عراق دُور دُور
اگه زبونم لال، روم به دیوار، روم به دیوار، گلاب به روتون، بلانسبت شما تا یکماه دیگه خبری ازم نشد، یه پست دیگه منتشر می شه که کلاً آب پاکی می ریزه اونجایی که باید بریزه ( یه جور وصیتنامه ی مجازی )
در ضمن لازم به توضیحه که بعد از پست دوم، آخرین پستی که من نوشتم بصورت رمزدار منتشر می شه که اولین نفری که بتونه رمز رو وارد کنه مدیریت وبلاگ رو می تونه داشته باشه چون یوزر و پسورد رو نوشتم.
یه شعر بود که هنوز هم هست:
من نگويم، که به درد دل من گوش كنيد
بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد
عاشقان را بگذاريد بنالند همه
مصلحت نيست، كه اين زمزمه خاموش كنيد
خون دل بود نصيبم، به سر تربت من
لاله افشان به طرب آمده، می نوش كنيد
بعد من سوگ مگيريد، نيرزد به خدا
بهر هر زرد رخی، خويش سيه پوش كنيد
غير غم دار و ندارم به جهان چيست مگر؟
رشك كمتر به من ِ هستی بر دوش كنيد
خط بطلان به سر نامه هستی بكشيد
پاره اين لوح سبك پايه ی مخدوش كنيد
سخن سوختگان طرح جنون می ريزد
عاقلان، گفته ی عشاق فراموش كنيد
یکسال و نیم بود که آب شدن تدریجی اون رو می دیدم؛ خواستن خونه نشینش کنن، با تمام قدرت ایستادگی کردم. گذاشتمش تو اتاق بریفینگ.
از بهترین نیروهام نبود؛ اما از بهترینِ دوستام بود.
سرطان خون داشت. امروز ظهر از پیشمون رفت .
سلام بانو
سلام گسترهی مهر بی پایان
ببین چه باران شاعرانه ای!
من بی چتر را
به زیر چتر خویش می آوری یا
چترت را به دست باد خواهی سپرد؟
دلم دلبرانه هایت را می خواهد
می دانی
می روم و باز میگردم
سوی بی سوی تو را؛
چرا که معنای تو جهت نمی داند.
مقصد که مقصد است، "انا الیه راجعون"
دیر یا زود؛
دیگر نمی خواهم چشم بر زیبایی راه ببندم، تویی که خود را از من دریغ داشته ای. پاره ای اوقات منطق ذهن دروغ می پندارد اما من به منطق دل اینجا هستم. بهای دلی که از پی اش آمدم نباید کمتر از دل باشد ورنه این همه کثیر واژه ی هیابانگ، که مفت دهان بسیاران است. به راستی که سدره المنتهایی، دلم را. طغیان گونه ی شعرت را دوست میدارم و این حماسه ی بودنت را. دوست دارم تنها بندی این بند باشم و تنها ملاقاتی ام تو باشی. سیگار نمی کشم، پس کمپوت دلی کفایت می کُندم. دل آشوب تنهاییم در کنار دل دل مهربانی ات به آرامش می نشیند. ای دلدار هنوز و همیشه ام.
* راسگوادو ( راسگادو ) تکنیکی در نوازندگی فلامنکو
عاقا من این رو می خواستم آخر سر بنویسم ولی گفتم یادم میره؛ بذار همین اولش بگم.
یه نوه عمه دارم دختره ۴ ، ۵ ساله است؛ کاری ندارم به خربزه چی میگه یا اصطلاحات من در آوردیش چیه؛ این آخرین افاضاتش خیلی عالیه:
اذان مغرب به افق کوروش
امام حسین طلبید؛ از مشهد سر در آوردم!! امام رضا طلبید از شمال سر درآوردم. اگه امام زمان بطلبه شک نکن جزایر قناری یا سواحل گاداماسپاره، ماداگاسپاره . نیدونم حالا هرچی، همون رو شاخشه. اتاق فرمان دارن ادا اطوار در میارن برام؛ میگن که خیلی مهمه؛ ظاهراً دارن پانتومیم اجرا میکنن:
مثل اینکه سه بخشه؛ اولیش به پا اشاره میکنن، بخش اول"پا"؛ دومی چیه؟!! آهان تایده، اونم بخش اولش که می شه"تا" !!! سومی اوه اوه اوه به آقا یاسر ( ف ) دارن اشاره می کنن؛ واویلا. اونم بخش اول اسمش که می شه"یا" ظاهراً یه شهر مذهبی- ساحلی تو تایلند منوره است؛ عجالتاً جهت تهذیب نفسِ ولاغیر. عزیزان حاضر در مجلس عنایت داشته باشن جهت حضور در مراسم پر فیض و عارفانه و رسیدن به فیض عظما در این شهر مکرمه و قُدسی غیر از ذات خداوند متعال، حضرت معظمْ لِه هم باید بطلبه؛ در غیر اینصورت قطع و یقین بدانید که علاوه بر جراندن خشتکستانمان، میان در فیضیه رو میبندن و باب و چشمهی فُیوضاتمان تا هفتاد نسل منقطع و خشک خواهد شد. باشد تا مورد رحمت واقع شویم و آیینه ی حیرت و عبرتی برای آیندگان. بارالها!! تا ما را از این دنیا نبرده ای نیامرز؛
نوزدهم شهریور راه افتادم سمت مشهد؛ ما سه تا: من و تو و سفید برفی که پای بیشتر سفرهای این چند وقتم بوده.
تو دهِ ابر نقش یه آفرود رو داشت ایفا میکرد لعنتی
کویر مزینان؛ تجلی گاه مردی که تاریخ، قافیه را بی شک به زمان خواهد باخت. هبوط در کویر، صراط خویش، از این منزل به یادگار دارد.
و هیچگاه فراموش نخواهم کرد، جمله ای که از کودکی در من آمیخت:
" خدایا!!
چگونه زیستن را به من بیاموز؛
چگونه مردن را خود خواهم آموخت "
کویر مزینان ( عکس از م . متین )
کلاس سوم دبستان بودم که باهاش آشنا شدم؛ اولین کتابی که خوندم ازش دقیقاً یادمه. " تحلیلی از مناسک حج " که چکیده ای از کتاب " حج " بود . کتابی بود در قطع پالتویی با جلد قهوه ای رنگ و من قبل از خوندن کتاب محو تصویر قربانی کردن اسماعیل پسر توسط ابراهیم پدر بودم. سال های سال بعد تو همایش دین و مدرنیته که تو حسینیه ارشاد برگزار کردیم از نمایشگاه مستقر در حسینیه برای خودم خریدم ( اون نسخه متعلق به آقای پدر بود )؛ سعید حجاریان، علیرضا علویتبار، محسن کدیور، محمد راسخ، مراد فرهادپور، دکتر سروش و . دعوت بودن. ( چه خاطرات بدی برام تداعی شد )
استرس زیادی بین بچهها بود؛ قرار بود دکتر سروش بیاد؛ گروه محترم و نام آشنای فشار و تعداد زیادی کفن پوش که حسینیه رو محاصره کرده بودن و تهدید و تحدید کرده بودن که اگه پایِ سروش برسه، حسینیه رو آتیش میزنن و مردونه سر حرفشون بودن؛ چون ککتل مولوتوفی به داخل محوطه پرت کردن که به دیوار حسینیه برخورد کرده بود و موجب آتیش گرفتن نیمکت های کهنه ی کنار دیوار شده بود که قبل از اینکه تبدیل به فاجعه بشه خاموشش کردیم. خانوم نژاد از یه طرف و بنده ی خدا آقای ابطحی از طرف دیگه نگران جان حضار و مستأصل از شرایط پیش رو؛ حتی نیروی انتظامی هم کنار کشیده بود. آخر سر با دو سه ساعت تأخیر پسر دکتر سروش حضور پیدا کرد و مقاله ی ایشون رو قرائت کرد.
آمدم ای شاه . ( عکس از م . متین )
جاده گرگان ( عکس از م . متین )
جاده گرگان ( عکس از م . متین )
ساحل فرحآباد، ساری ( عکس از م . متین )
ساحل فرحآباد، ساری ( عکس از م . متین )
*امام روح الله ال الخمینی
** عکس های بندر ترکمن رو هم بعداً میذارم
دیروز داشتم کانتکتای تلگرامم رو نگاه می کردم رسیدم به نفر اول "دنیای تصویر".
دنیای تصویری که یکی از دوست داشتنیام بود؛ مثل هفته نامه ی مهر محمد علی زم، ماهنامهی گزارش فیلم دکتر کریم زرگر و سردبیری نوشابه جان امیری، ماهنامهی فیلم مسعود مهرابی، ماهنامهی تصویر و تصویر سال سیفالله صمدیان نازنین، ماهنامهی نیستان سید مهدی شجاعی، ماهنامهی ایران فردا ی عزتالله خان سحابی که آرشیو کامل همهی اونا رو داشتم
به قول سید علی جان ِِ صالحی:
و دریغا بر من
چه لال و بی برگ و بال پیر میشوم
در این سوی دیوارهایی
که از من یدهاند سیب را
و
جانمایه ی سرودهای جوانی را .
علی آقایِ معلم.
* سهراب سپهری
درباره این سایت